عرفان وحیانی یا شیعی ریشه در سرزمین طیبه
وحی اعم از وحی قرآنی و بیانی دارد؛ عرفانی که از منبع زلال قرآن، احادیث و
ادعیه مأثوره سرچشمه گرفته، زاده شده و رشد و تکامل یافته است؛ یعنی
تکاملش در همان زمین طیب و طاهر وحی، بیت نزول وحی و ملائکهالله بوده است. اما نه عرفانی که بر وحی عرضه شده و رنگ وحیانی یافت که البته در جایگاه خویش محترم و مغتنم است این عرفان لکن عرفان متخذ و برساخته از آموزهها، گزارهها، مفاهیم و مصادیق وحیانی از جنس و سنخ دیگری است. بنابراین در عرفان اسلامی با دو نوع عرفان مواجه هستیم که از دو منبع معرفتی و وجودی نشأت گرفتهاند:
1- منبع قرآن و سنت و سیره معصومین (علیهمالسلام) که به وحی قرآنی و بیانی تعبیر شد.
2- کشف تام محمدی (صلیالله علیهوآله وسلم)
منبع کشف و شهود بشری
البته
یافتههای شهودی و تجربیات عرفانی عارفان بزرگ و سالکان واصل اینک در
عرفان نظری مصطلح بهعنوان میراث ارزشمند معرفت عرفانی موجود بوده و در
اختیار اهل معرفت است. چه اینکه شهود عینالیقینی یا بالاتر از شهود
حقالیقینی است و از سنخ علم حضوری است و منزلت آن بالاتر و موقعیتش والاتر
از علم حصولی و عرفان نظری است و عرفان موجود، نظری و دانشبنیاد است.
عرفان نظری که نظر است نه بصر، غیر از عرفان بصری است چون نگاه غیر از دیدن
است. آنچه به رؤیت برمیگردد عرفان ناب و شهودی است و آنچه به نظر
بازگشت میکند علم مصطلح است.
به هر حال عرفان مستقل و مستقیم
وحیانی، معیار عرفان برگرفته از کشف و شهود بشری است و منطق معرفتشناسانه
عرفان نظری، برون داد عرفان شهودی عارفان بزرگ و محصول سیر و سلوک تا شهود
مردان خداست.
عرفان از سنخ فهم شهودی و تفسیر اشراقی هستی یا
هستیشناسی و جهانبینی مبتنی بر کشف و شهود است که البته موضوع آن «وجود
لا بشرط مقسمی» یا وحدت شخصی وجود یا وجود ذات مظاهر است. به همین دلیل
هستی تنها از آنِ خدا و ماسوای الهی، تجلیات اسماء و صفاتش هستند. پس عرفان
«معرفه الله» از راه دل و تهذیب باطن و تزکیه نفس و طهارت روح است و
عارفان «اهل الله»اند که در هر چیزی تنها خدا را دیده و لذت روحی و وجودی
میبرند. به همین دلیل عرفان از «بود» و «نمود» بحث میکند و از حق و اسماء
و اوصاف الهی سخن گفته و عارف «درد درونی» -دردی که از نهاد و نهان وجود و
فطرتش سرچشمه گرفته- و درد رسیدن، یکی شدن، محوشدن، رهایی از فِراق و
رسیدن به وصال دارد.
«سیر فی الله»را نهایتی نیست
عارفان،
عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم نموده و اولی را از نوع شناخت،
تفسیر و جهانبینی و دومی را از جنس سیر و سلوک عملی با طی منازل و مراحل
شمردهاند. لذا گفتهاند که «سیر الی الله»نهایت داشته و «سیر فی الله»را
نهایتی نیست و در همین راستا باید دانست که تجارب عرفانی در یک تقسیم بندی
دیگر نیز دو قسم است:
الف) تجربه سالکانه ب) تجربه عارفانه
تجربه
سالکانه همان طریقت است که سالک الی الله باید تک تک مقامات عرفانی و
منازل سلوکی را پشت سر گذاشته و منازل معنوی و فتوحات غیبی را تجربه نماید
یا گفتهاند تجربه سالکانه همان «معاملات قلبی» است که بر اساس روششناسی و
محتواشناسی ویژهای صورت میگیرد و در عرفان ناب اسلامی مبتنی بر شریعت
حقه محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که راه و روش و محتوا و بینش را
بهصورت منطقی و جامع ارائه داده و ابلاغ مینماید و «علم عرفان عملی»
برگرفته از چنین تجربههای سلوکی است زیرا گزارش و تعبیری از تجربیات
سالکانه را به شکل روشمند، نظاممند و ساماندهی شده ارائه میدهد. به همین
دلیل در علم عرفان عملی علاوهبر عناصر روشی ـ محتوایی، عنصر ترجمه و تعبیر
نیز هست که سلوک عرفانی و تجربه سلوکی به شناخت و تعبیر عرفانی تبدیل
میگردد و به تعبیر علامه جوادیآملی علم عرفان عملی تعلیمات و آموزشهایی
است که مشتمل بر شیوه سلوک و آیین رفتار است و «عرفان عملی» متن سلوک و
رفتار را تشکیل میدهد و در قید الفاظ و حجاب قضایا و مسائل نیست. بنابراین
«عرفان عملی» از سنخ صیرورت و شدن و حرکت جوهری و نهادی در رسیدن به توحید
ناب و موحد کامل گشتن خواهد بود.
جایگاه عرفان در قرآن
از استاد علامه جوادی آملی پرسیدند که: «عرفان در قرآن چه جایگاهی دارد؟» و معظم له پاسخ دادند:
«عرفان
علمی حصولی نیست تا از راه تحصیل به دست آید، بلکه بیشتر از راه تهذیب و
تزکیه نفس حاصل میشود. در قرآن کریم آمده است: «یعَلمُهُمُ الکتابَ
والْحِکمَه ویزکیهِمْ» بخش نخست آیه (یعلمهم الکتاب و الحکمه) به فقه،
اصول، حکمت و... مربوط است و بخش دوم آن یعنی (یزکیهم) به عرفان اختصاص
دارد.
بحثهای قرآنی نشان میدهد که اگر کسی جان خود را شفاف کند و
از دغل، شبهه و خیانت دوری جوید، اسرار عالم را مییابد. گاه انسان آیینه
جانش را به طرف مار، گرگ و عقرب نگاه میدارد و در آن جز گرگ و عقرب چیزی
نمییابد.
خدای سبحان فرمود: «کلا لَوْ تَعْلَمون عِلْمَ الیقینِ
لترون الجحیم.» اگر اهل علم الیقین باشید و صفای ضمیر داشته باشید، اکنون
هم جهنم را میبینید، زیرا پس از مرگ، کافر هم میتواند جهنم را ببیند.
«رَبنا اَبْصَرنا وَ سَمعْنا»
یا سؤال کردند: «عرفان شیعی با دیگر مکتبهای عرفانی اسلامی یا غیر اسلامی چه تفاوتی دارد؟» و استاد فرمودند:
«در
عرفان شیعی راهی که به ولایت الهی میرسد، از راه ولایت اهل
بیت(علیهمالسلام) است. علاوهبر این در عرفان شیعی باید به همه احکام و
دستورات شریعت عمل شود و در طریقت نیز از ولای این خاندان بگذرد و از آن
تجاوز نکند و تنها همین را مسیر راه قرار بدهد، زیرا در روایات، ولایت
امیرمؤمنان(علیهالسلام) صراط مستقیم معرفی شده است.
انسان هم
باید به احکام ظاهری عمل کند و همه عبادات یا معاملات او بر اساس شریعت
باشد و هم در مسأله رهبری، از ولایت خاندان پیامبر (صلواتالله و سلامه
علیه) تجاوز نکند و آن را مسیر راه قرار دهد، چون حصن ولایت «ولایه علی بن
أبیطالب حصنی.» دالان ورودی حصن مهمتری است «کلمه لا إله إلا الله حصنی»
عرفان شیعی در مسیر دین و ولایت حرکت میکند
بنابراین
عرفان شیعی در مسیر دین و ولایت حرکت میکند؛ یعنی به آنچه آیه شریفه «ما
آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» و حدیث شریف ثقلین بیان
کردهاند، عمل میکند.
زیرا اساس عرفان بر دو رکن استوار است: 1.
توحید 2. موحد؛ و انسان کامل همانا موحدی است که نه تنها به وحدت شهود راه
یافته، بلکه به وحدت شخصی وجود بار یافته است.
آری قرآن کتاب جامع
و کامل الهی است که همه نیازهای وجودی انسان را پاسخ داده و انتظارات بشر
را در ساحتهای گوناگون برآورده مینماید که از جمله نیازها و انتظارات
انسان، عرفان و معنویت است. انسانی که فطرتش دروازه ورود به معنویت راستین و
عرفان صادق و صائب است، هماره چشم به چشمه غیب که موطن اصلی معنا و معنویت
است دوخته و دل در گرو ملکوت دارد تا به وطن حقیقی و اصلیاش برگردد که:
«ما ز بالائیم و بالا میرویم.»
به تعبیر استاد جوادی آملی:
«عرفانی که در این مباحث مطرح است، معنای قرآنی و روایی آن مراد است به
خصوص معنای اصطلاحی امروزی آن. بهعبارت دیگر معنای اصطلاحی میتواند بخشی
از معنای قرآنی و روایی باشد»
یا فرمود: «عرفان اصطلاحی عبارت است
از آن معرفت قلبی که از طریق کشف و شهود حاصل میشود و به دو قسم نظری و
عملی تقسیم میگردد، در حالیکه غرض از عرفان مورد نظر در این بحثها همان
است که در بیان امیر عارفان علی(علیهالسلام) آمده است: «ألعارف من عرف
نفسه فأعتقها ونزهها عن کل ما یبعدها ویوبقها» عارف کسی است که حقیقت خودش
را بشناسد و آن را آزاد کند و از هرچه که او را از حق دور میکند و هلاک
میگرداند، تنزیه و تطهیر نماید. بنابراین عرفانی که در کلام امیرالمؤمنین
علی(علیهالسلام) مطرح است عبارت است از خودشناسی، آشناشدن به قدر و منزلت
خویش، خود را ارزان نفروختن و... که این خودشناسی مقدمه خداشناسی است: «من
عرف نفسه فقد عرف ربه» هر که خودش را بشناسد، خدایش را شناخته است. در
مقابل، کسی که در خودشناسی بهرهای ندارد، از خداشناسی نیز محروم و بیبهره
خواهد بود.
تو که در علم خود زبون باشی
عارف کردگار خود چون باشی؟
بنابراین در بلندای بیان آن حضرت، خدا بهعنوان «غایه آمال العارفین» مطرح است.
قلب عارف پیوسته با خداست
از
امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است: «بدن عارف و جسم او در میان مخلوقات
زندگی میکند ولی قلبش پیوسته با خداست.» عارف امانتدار ودایع الهی، خزینه
اسرار، معدن انوار، راهنمای رحمت او بر خلق، مرکب راهوار علوم و میزان و
معیار فضل و عدل او میباشد. از مردم و مقاصد و مرادهای دنیوی و دنیا (و
خلاصه هرچه غیر خداست) بینیاز است و مونس و همدمی غیر از خدا ندارد. نطق،
اشاره و نَفَس کشیدن او به مدد خدا و برای خدا و از جانب خداست. قلبِ عارف
در روضههای قدس و رضوان الهی در تردد و رفت و آمد است و از لطایف فضل او
توشه میگیرد. معرفت ریشه و پایهای برای ایمان است که شاخههای آن بر آن
پایه محکم و رکن رکین استوار است .
عرفان وحیانی به ما میگوید:
1.
عرفان یعنی شناخت این نکته که آغاز ما از خدا (و نفخت فیه من روحی) و
انجام ما بهسوی خدا و دیدار با خداست.(انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه)
2. عرفان به معنای تخلق به اخلاق الهی و رنگ و بوی رحمانی و خدا گرفتن هست؛ (صبغه الله من احسن من الله صبغه)
3. عرفان قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق و عبور از اعتبار به حقیقت است تا انسان حقانی و ربانی شود.
4. عرفان مظهر جمال و جلال الهی گشتن است.
5. عرفان یعنی شدن و بودن؛ یعنی تصعید و تعالی؛ یعنی تکامل و ترقی تا کوی دوست، تا درگاه و آنگاه بارگاه محبوب.
6. عرفان شناخت و شهود حق و اسمای حسنای الهی است.
7.
عرفان نشاندن خدا در همه ابعاد زندگی و نشان دادن او در تمام ابعاد حیات و
هستی خود است تا انسان سالک وشاهد، نشانی از آن بینشان باشد.
8. عرفان بیداری و پایداری تا پای دار است تا مرد خدا، سردار قبیله توحید و جلودار قبله وحدت و سربدار عبودیت و اخلاص گردد.
9. عرفان حرکت در مسیر انسان کامل و صراط مستقیم حق و لوای ولایت اولیاءالله را بر تن کردن است که عرفان بیولایت عرفان نیست.
10.
عرفان در هر لحظه نو به نو شدن و طرحی تازه در انداختن است تا صیرورت و
صعود تا عروج و معراج، معنا و مبنای قویم و منبع غنی خود را هماره نشان
دهد.
11. عرفان حد یقف نشناختن و نداشتن است؛ چه اینکه انسان در
کسب کمال، حدنابردار و در تکامل، مرزناشناس است؛ پس مرزناپذیر بوده و
بهسوی نامحدود و کمال مطلق و مطلق کمال میرود.
12. عرفان رسیدن
به مقام خلافت الهی و ولایت الهیه و فهم و شهود آن است که «فاطرالسموات
والارض انت ولیی فی الدنیا والاخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین.»
این
عرفان الگوهای عینی و عملی دارد که نه راه گم شود و رونده به بیراهه برود
و نه راه را به روی دیگران ببندد که البته انسانهای کامل مکمل معصوم
(علیهالسلام) هم راهاند و هم راهنما و هم راهبر در شرائطی که مستعدان و
مستطیعان سیر و سلوک و اهل رازشناسی و رازیابی وجود داشته باشند.
بنابراین
در عرفان قرآنی - عترتی یا وحیانی صراط مستقیم از سلوک تا شهود از حیث
مفهوم و مصداق، شفاف و از جهت عنوان و معنون، روشن است و هیچ ابهامی در هیچ
مرحله و منزلی وجود ندارد و غایت قصوای سیر و سلوک هم، قرب و لقای حضرت حق
است که تنها از طریق عبودیت و اخلاص بر مدار شریعت حاصل شدنی است.